سروده فکر فردا
رو به آسمان
در شبی پر ستاره
به دل می گویم
روزگار بیدمشکی بشریت کی می رسد
از پشت جبهه عرق بیدمشک هم رسیده است
سر می کشم و به ستاره ها نگاه می کنم
منورهای بسیاری از بالای سرم عبور می کنند
به سرباز کناری می گویم
اینها ستاره های بشری هستند
ببین چقدر حقیرند
با چه هدفهای شومی
روشن می شوند
بیا پنهان شویم در عمق شب
بیاد معشوقه های معصوم
معشوقه های تنها
معشوقه های ناامید
حیف است این همه ستاره وکهکشان را

این همه هستی را
از دست بدهیم
جنگ است به ما چه!
ما برای یک هدف اینجا آمده ایم
برای اینکه بمیریم
تا عده ای نان از عمل ما بخورند
پاسی از شب گذشته
همه خسته اند
هم از این اردو هم  از آن اردو
مهتاب هم با قد خمیده
بالا آمده است
خسته از گشت شبانه
میان سنگر ولو می شوم
تا چو فردا شود
فکر فردا کنم!
در جبهه مهران سال ۶۶ ع-بهار

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها