پارسایی تفکر

فیلسوف آلمانی هایدگرمی گوید  پرسشگری  پارسایی تفکر است.راستی که ما اگر همین یک قلم را زینت زندگیمان نماییم چه امکان بزرگی را برای مراوده و تساهل در روابط اجتماعی ساخته ایم  و چه وزنی از منزلت را از وجه انسانی خویش به فعل  در آورده ایم نیاز به پارسایی در همه جنبه های زندگی نیاز امروز و هر روزه بشر است اما در جنبه پرسشگری و پاسخگویی والاترین نیازهاست که اگر به زیور زندگی آدمی درآید در پی آن دانایی و منزلت گزینی نوع بشر نسبت به خود و دیگر موجودات روی کاینات فعلیت یافته از درد و رنج ناشی از جنگ و نزاع قومی و قبیله ای ازسویی و مصائب بی شمار ناشی از سیل و زله و هزاران عوارض طبیعی از سوی دیگر کاسته  می گردد  آرزوکنیم روزی همه عالمان بی عمل ومرشدان مدهوش دربیخبری عام رسواشوند وفاضلان فضیلت پیشه که سردرجیب تنهایی خویش فروبرده اند از خجلت نادانی آنان به منزلت رسند که رسوایی نادانان هیچ نیست مگر منزلت اهل خرد که رسم بزرگواری و سالاری را در میان بشر یت خسته از تفرقه و جدایی برجسته  می سازد!باری کانت می گوید: پرسشگری گویا تنها تفاوت جوهری انسان با دیگر انواع است.پرسش از آنچه طبیعت نام گرفته و همچنین پرسش از خود به عنوان عاملی در مقابل این طبیعت فراخ.داستان شکل گیری این پرسش و پاسخ های اولیه به آن از دیر زمانی است که جدلهایی تند و کم اثر را با خود همراه کرده است..

ماهشهر زمستان 1386

منظومه پرسش

1

از پیشانی کدام ستاره زاده شدم ؟

از شهاب کدام شب؟

ازدانه های کدام گیاه؟

از بطن کدام مادر؟

در کجای زمین ریشه دارم ؟

تاج محل من کجاست؟

خِنگ ُبتم را چه کسی احیا می کند!؟

خاکسترم از بستر کدام رودخانه می گذرد؟

آی آسمان ستاره ام را نشانم ده!

2

هر صبح زمرّد

با خورشید و پرنده

با کوه و دریا

تکرار می شوم

و با آهوی نازک خیالم

چون نسیم

به چالش مزّین بهار بارانی می روم

من زنده ام تا زندگی زنده است

3

اینجا هم که ایستاد ه ام

یا هرکجای این زمین

در فصل  من

دگردیسی تمشک و پروانه

هر آینه با دلتای رودخانه

به آرامش ابدی دریا می رسم

آنجا کُرنشی نیست

تسلیم مهربانی محض یک پیوند جاودانه اند

دریا و رودخانه

4

گاهی به پرواز ترانه خیز زنبورها خیره می شوم

رقص پرپر شدن گل ها

لغزش مدهوش  گندم زارها

اوج بارانی پرستوها

آنگاه قلب من !

پراز شعله جادویی محبت

اجازه می دهد

که از حوالی غریزهِ تن بی هیچ پرسشی عبور کنم

5

در شکفتن شکوفه ها

رستن گروه مرغابی ها

لبخند حاشیه برکه ها

زمانی که پر آبند

و برموج هر نسیم پرواز قاصدکها

همراه با شهد طلایی خورشید

بعد از بامدادی زمهریر

و هوش و تخیل

که تعبیر قشنگ آدمیند

بر بساط فلک با ضمیر پرسشگر!

ضمیر بی شماری ابهام

در خواستگاه افق تردید

انگاه که غرق دانش و هیچی

ضمیر صحرا و تشنگی

و خواهش بسیار

برای قرنی و هزاره ای

اگر که زمان زاینده !

چه فرقی می کرد

لحظه ای ، فصلی

ضمیر خیابان ،کوچه ، خانه

ضمیر دالان های هیاهو

در دپارتمان های تمدن

ضمیر تفاوت

میان رنگ و نژاد و تعلق خاطر

و  زنبورها

که شهد روانند در این گرگ و میش سحری!

ضمیر خاموشی  ، س

بر صبح تماشای هستی

و باقی وجد

که ضمیر دانایی ست

ماهشهر پاییز 1376 علی ربیعی (علی بهار)

 

 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها